دوشنبه, 05 آذر 1403

آن گل زودرس چو چشم گشود 

به لب رودخانه تنها بود 

گفت دهقان سالخورده كه : حیف كه چنین یكه بر شكفتی زود 

لب گشادی كنون بدین هنگام 

كه ز تو خاطری نیابد سود 

گل زیبای من ولی مشكن 

كور نشناسد از سفید كبود

نشود كم ز من بدو گل گفت 

نه به بی موقع آمدم پی جود

كم شود از كسی كه خفت و به راه 

دیر جنبید و رخ به من ننمود 

آن كه نشناخت قدر وقت درست 

زیرا این طاس لاجورد چه جست ؟