دوشنبه, 05 آذر 1403

دیری ست نعره می کشد از بیشه ی خموش

"کک کی" که مانده گم.


 از چشم ها نهفته پری وار

زندان بر او شده است علف زار

بر او که او قرار ندارد

هیچ آشنا گذار ندارد.
 

اما به تن درست و برومند

"کک کی" که مانده گم

دیری است نعره میکشد از بیشه ی خموش.