دوشنبه, 05 آذر 1403

در پیش کومه ام

در صحنه ی تمشک

بیخود ببسته است

مهتاب بی طراوت.لانه.

*

یک مرغ دل نهاده ی دریادوست

با نغمه هایش دریایی

بیخود سکوت خانه سرایم را

کرده است چون خیاش ویرانه.

*

بیخود دویده است

بیخود تنیده است

"لم" در حواشی "آئیش"

باد از برابر جاده

کانجا چراغ روشن تا صبح

می سوزد از پی چه نشانه.

*

ای یاسمن تو بیخود پس

نزدیکی از چه نمی گیری

با این خرابم آمده خانه.