جمعه, 02 آذر 1403

یکی بچه آهو ز مادر جداست
که در جنگلی سبز و خرم رهاست


و از آنسو یکی گرگ بدکین وزشت
کمی دور تر پشت این صخره هاست


چو چشمش به آهوی زیبا فتاد
بگفتا که این طعمه را آشناست


چو سرگرم بازی به پروانه شد
ندانست گرگی کمین در خفاست


به یک لحظه افتاد در چنگ گرگ
نگوید کسی گرک را این خطاست


به هر ناله اش گرگ شادی نمود
که درندگی شیوه گرگهاست


به هر گوشه هستند گرگان هنوز
که در چنگشان آهویی بینواست


در این سالها ظلم ها می رود
خدا با تو ام من حواست کجاست؟

                                                    مهدی برهانی

 

نظرات در مورد این شعر: http://www.shereno.com/11760/11468/151262.html

 

اضافه کردن نظر