ببین مادر هنوزم کودکم بازم صدایم کن
بر گهواره ام بنشین دوباره لای لایم کن
تو کِلکِ رفتن آموختی ومن از پیش تو رفتم
خدایاحلقه ای بفرست وبندِ دست و پایم کن
بدون تو در این غربت دگر گم میشوم مادر
بیا دستم بگیر از این شلوغیها جدایم کن
فدای اشک خاموشت که بر سجاده می ریزد
میان رَبّنای سبز - دستانت - دعایم کن *
اگر در کاخ باشم بی تو من در بند زندانم
بکِش آهی مسیحایی از این زندان رهایم کن
نماز آهسته میخوانی خدا نزدیکتر باشد
بکش خطی بدفتر پاک از جرم و خطایم کن
خدایا نعمتی بالا تر از مادر نمی ارزد
تواین نعمت زمن مستان ولی خواهی گدایم کن
مهدی برهانی
نظرات در مورد این شعر: http://www.shereno.com/11760/16632/143738.html
نظرات
فید RSS نظرات این پست