ای مطلع هر قصه ؛ ای مظهر من
تو شعر نمی خوانی ؛ از دفتر من
در آینه میجویم ؛ سرّی که نمی گویم
من همچو صدف امّا ؛ تو گوهر من
دردانه پرستم من ؛ فرزانه و مستم من
عطر تن تو برده ؛ هوش از سر من
گرمای تن شب را ؛ پا شویه این تب را
بسپار به من امشب ؛ ای دلبر من
من رند و نظر بازم ؛ این بار نمی بازم
هر چند گذشت امشب ؛ آب از سر من
با بوسه پنهانی ؛ در یک شب بارانی
مشتاق طراوت شد ؛ شعر تر من
کو جنّت و کو دوزخ ؛ پشت صف یک برزخ
هر جا که تو میخواهی ؛ ای محشر من
یک بار به من سر کن ؛ فکر دگران در کن
خود را بنشان دیگر ؛ در باور من
بگریختم از یاران ؛ زیر نفس باران
من پیش تو میمانم ؛ تو در بر من
تو عشق مسیحایی ؛ در عالم تنهایی
من را به خودم مگذار ای سرور من !
مهدی برهانی
نظرات در مورد این شعر: http://www.shereno.com/11760/19821/194912.html