من حرف ساده ام که نمیدانی ام هنوز
غریبه – بی خبرم بی نشانی ام هنوز
از آن شبی که چتر تو یک بوسه را شکست
خیس است لبان تشنه و بارانی ام هنوز
بعد از شبی که آه مسیحایی ات گرفت
فکر میکنی مانده مسلمانی ام هنوز ؟
از برگ یاس روی ماه تو خوشتر لطیف تر
تا کی به شوق باغ بگردانی ام هنوز
رقصی بکن به سبک سماعی و دف بزن
من قطعه ای ز شعر خراسانی ام هنوز
بر خال بودای تو صد سجده میکنم
چون باوری ز هاله نورانی ام هنوز
گفتی غریبه برو شهر جای تو نیست
گفتم به پای زلف تو زندانی ام هنوز
آهسته گاز گرفت لبش را گذشت و رفت
پنداشت طنین صبح زمستانی ام هنوز
مهدی برهانی
نظرات در مورد این شعر: http://www.shereno.com/11760/19821/174596.html
نظرات
ziba bood
lezat bordam
فید RSS نظرات این پست