آتشی در دل فشاندی بی قرارم بعد از این
خانه چشمم خراب و اشکبارم بعد از این
خط بزن نام مرا از بندگان خوب و بد
نیستم فانی شدم من در نگارم بعد از این
با همه بیگانه ام حالم چه میپرسی که من
از خودم بیخود شدم زار و نزارم بعد ازاین
زیر و رو کردی مرا طوفان بپا کردی عجب
ذره خاکی که در کویت غبارم بعد از این
آن نگاه جان ستیزت را ز من مستان که من
بی نگاه عالم آرایت خمارم بعد از این
تِک تِکِ ساعت - و قلبم همنوایی می کند
لحظه لحظه لحظه ها را میشمارم بعد از این
در کمان انداز تیری و بچرخان رو به من
عهد میبندم که در دامت شکارم بعد از این
آرزو دارم بمیرم پیش پایت نازنین
تا که باشی وارث دار و ندارم بعد از این
چون زمستان رفت فصل باد و باران میرود
آشنایان مژده در فصل بهارم بعد از این
مهدی برهانی
نظرات در مورد این شعر: http://www.shereno.com/11760/19821/171212.html
نظرات
شك مكن بر جود محبوب و وصالم بعد از اين
فید RSS نظرات این پست