تو میدانی که امشب هم از آن شبهای طولانیست
که میجوشد دلم انگار دریا مست و طوفانیست
کجایی باغبان امشب که رعد و برق می آید
که رٌز دلواپس نسرین در این ایام بارانیست
درون سینه ام قد قفس جا بود و من غافل
صدای ناله از مرگ کبوترهای زندانیست
خدایا در تب وصلش شبی صد بار میمیرم
غلط بود آنکه میگفتند دنیا کوته و فانیست
خنک دیوانه را گویم که از هر قید آزاد است
و هر شب میخورد باده پی عیش و غزلخوانیست
بیا ای نازنین امشب اگر چه سینه ام تنگ است
دمی بر دیده ام بنشین دلم مشتاق مهمانیست
تو میدانی که درمانی نمی یابم به حال خود
درون سینه عاشق همیشه درد پنهانیست
هزاران داستان از عاشقی خواندیم باور کن
که پایان بردن قصه همیشه با پریشانیست
مهدی برهانی
نظرات در مورد این شعر: http://www.shereno.com/11760/13790/161308.html
نظرات
( کیان )
فید RSS نظرات این پست