دلم بی تو چه بی تاب است و میدانی که غم دارم
قسم بر چشم معصومت رهی پر پیچ و خم دارم
تو هر دم باده مینوشی و من غرق تماشایم
نمیدانی من از نوشت فقط یک جرعه کم دارم
بده ساقی از آن باده بسوزان و خرابم کن
که در میخوارگی اکنون نشان از جام جم دارم
اگر دستی دهد نازت برایت شعر می گویم
غزل خوانم غزل گویم صدای زیر و بم دارام
بچرخان روی ماه خود که مشتاق و نظر بازم
هنوز از قاب آیینه نگاهی دم بدم دارم
خدایا گو رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه*
که صد درد بسی شیرین ز آغوش صنم دارم !
مهدی برهانی
نظرات در مورد این شعر: http://www.shereno.com/11760/13790/138693.html