جمعه, 02 آذر 1403

شبی در نیمه های شب مرا خواجه صدا کردی
و با یک حس محبوب و غریبی آشنا کردی


غبار روی آیینه نشان از داغ یک دل بود
ولی با گوشه چشمی تو با این دل چه ها کردی


شبیه معجزه بودی که آتش می زند دل را
بیا بر باورم بنشین عصا را اژدها کردی


از این دنیا ازاین مردم ازاین عالم دگر سیرم
به افسونی دگر امشب مرا از خود جدا کردی


تو گفتی عاشقی بالی شبیه باز میخواهد
چرا پشت قفس در چنگ تاریکی رها کردی


دگر در خواب وبیداری تو یک رویای جانسوزی
بیا بنشین به بالینم که دل را مبتلا کردی


به وقت صبح آدینه بهای نفس می خواهم
که کشتی عاشقی را و خودت را خونبها کردی

                                                                     مهدی برهانی

 

نظرات در مورد این شعر: http://www.shereno.com/11760/13790/150174.html

 

اضافه کردن نظر