جمعه, 02 آذر 1403

سلام!
من فقط یک سلام میخواهم

مگر نه اینکه آغاز هم یک سلام بود
که بر تفکر مغز های وا رفته رنگ خواستن گرفت
و تا اتاق خوابی صورتی پیش رفت
و در شبی هوس انگیز
در بستری آلوده
ظهور کرد
ومن خلق
شدم

باید بر انگیزم!
پاک شوم
مثل آفتاب شهر شما
از دریا هم شسته تر
و مقدس تر از کتابهای آسمانی

من در میهمانی شادی و غم مردم حضور خواهم یافت
و اگر لازم باشد نرم میشوم یا بر افروخته
هماهنگ با شما
همانند آسمان دایم رنگ عوض میکنم
وشاید روزی سلحشور در نمایش فریاد بلند انقلاب
برای شکستن تاج یک شاه پا پیش بگذارم
من هستم!

من آنجایی هستم که درد آنجاست

به عبور آدمها در بعد زمان نگاه کن
گر چه برای انتظار وقتی نیست
ولی هنوز همه منتظر ظهورند

من هر سال عید که میشود
پوستم را شیار می اندازم
تا گذشت زمان رااز دور هم روی سایه روشن صورتم بشود حساب کرد
درست مثل شعر هایم
که از غزل هم فرسوده تر شده اند

واکنون که مردگان متحرک پیروزی بدون جنگ رابرای شکستن قایق عشق جشن میگیرند
من فقط یک سلام میخواهم

                                                            مهدی برهانی  

 

نظرات در مورد این شعر: http://www.shereno.com/11760/16033/140723.html

 

اضافه کردن نظر