شبی در انتظاری عاشقانه
میان غربت تنهای خانه
یه بوم و یک قلم مو یک سه پایه
زدم چنگی به نقشى عاشقانه
کمی سبزی، پنیر و تکه ای نان
دو حلقه درهم و خطی کمانه
کتابی پر ز احساس من و تو
کشیدم تا بخوانى جاودانه
کمی آبی و زرد و سایه روشن
دو قطره اشک و مهری از نشانه......
٠٠٠٠
تموم شد نقش من اما تو نیستی !
من و دلواپسی های شبانه
بیا تا از کتاب سبز احساس
بخونیم قصه هاى عاشقانه
بیا همداستان باشیم من و تو
بسوزیم و بسازیم با زمانه
بيا در روزهاى خيس احساس
بگیریم دست هم را عاشقانه
بسازیم چتری از برگ گل یاس
برقصیم زیر باران با ترانه ...
مهدی برهانی
نظرات در مورد این شعر: http://www.shereno.com/11760/11519/117427.html