جنون
یک پله فقط یک پله مانده تا جنون
دهلیزهای وحشت و پندار واژگون
نترس همه چیز را از یاد برده ام
از لرزیدن حلقه به دستان تو تاکنون
اما ماه سالهاست که مانده پشت ابر
از هجوم تیره ابرهای نگون
یک مرد از راه می رسد غریبه نیست
این چهره مهربان و دسیسه های درون
باز تو می پرسی کی برمی گردی؟
رسیده به آخر خطم در ایستگاه جنون
مهدی برهانی
نظرات در مورد این شعر: http://www.shereno.com/11760/11519/116123.html