بی تو ایدوست دراین شهردگر جایی نیست
این دل غمزده را لایق و رسوایی نیست
گر چه این شهر شلوغ است ولیکن چون من
خسته و مست و فقیر و تک وتنهایی نیست
اینقدر پرسه به مُرداب مَزَن- میدانم
دل طوفان زده را طاقت دریایی نیست
همچو در قاب سیه مینگرم بی تو هنوز
دیدن آیینه اینقدر تماشایی نیست
چه شده وقت فروش دل بیچاره به مفت
هیچ میلی به خرید و سر سودایی نیست
چادر مشکی شب سایه براین خانه کشید
هیچ شمعی نگران شب شیدایی نیست
مانده ام مست به امید خیال لب تو
گر چه گوش تو بدهکار تمنایی نیست
لحظه ها رامده ازدست شبی می بینی
که دگر دیر شده فرصت فردایی نیست
مهدی برهانی
نظرات در مورد این شعر: http://www.shereno.com/11760/11265/144973.html