در خیال خلوت آن شب که در بستم-هنوز
باده مینوشم پیاپی جام در دستم هنوز
جرعه مستانه یکشب از لبت درجام ریخت
بس که نوشیدم خمارم یاغیم مستم هنوز
گاه با ساقی گهی با واعظان همدم شوم
توبه خود را شکستم عهد نشکستم هنوز
گر دلت روزی هوای مستی ما را نمود
راه میدانی در میخانه پا بستم هنوز
بس که مستم کوچه و بازار سنگم میزند
گرچه من هشیار تر از زاهدان هستم هنوز
با خیال یاد تو هر دم دلم پر میکشد
بر امید وصل تو یک لحظه ننشستم هنوز
هیچ شمعی نیست کز نامش نسوزد تا سحر
با چنین پروانه ای من عهد بربستم هنوز
مهدی برهانی
نظرات در مورد این شعر: http://www.shereno.com/11760/11310/142936.html