كاشكی كه طعم عشق رو
با من نمی چشيدی
دلم رو از زير خاک
بيرون نمی كشيدی
چرا منو از اين شعر
اوج غزل رسوندی
بين زمين و هوا
بال منو سوزوندی
نگاه پاک من فقط
تو رو واسه خودش ميخواست
هيچكی رو جز نگاه تو
توی چشاش جا نميذاشت
چشای افسونگر تو
الهی كه شرم بكنند
يا دل عاشق نبينند
با يک نگاه گرم بكنند
الهی طبع سركش ات
يه روزی رسوات بذاره
خالی بشه دور و ورت
زندگی تنهات بذاره
كاشكی كبوتر دلت
بميره تا پر نكشه
برای بدبختی چو من
نقشه ديگر نكشه
مهدی برهانی
نظرات در مورد این شعر: http://www.shereno.com/11760/11310/115346.html