جمعه, 02 آذر 1403

كاشكی كه طعم عشق رو
با من نمی چشيدی

دلم رو از زير خاک
بيرون نمی كشيدی

چرا منو از اين شعر
اوج غزل رسوندی

بين زمين و هوا
بال منو سوزوندی

نگاه پاک من فقط
تو رو واسه خودش ميخواست

هيچكی رو جز نگاه تو
توی چشاش جا نميذاشت

چشای افسونگر تو
الهی كه شرم بكنند

يا دل عاشق نبينند
با يک نگاه گرم بكنند

الهی طبع سركش ات
يه روزی رسوات بذاره

خالی بشه دور و ورت
زندگی تنهات بذاره

كاشكی كبوتر دلت
بميره تا پر نكشه

برای بدبختی چو من
نقشه ديگر نكشه

                                  مهدی برهانی

 

نظرات در مورد این شعر: http://www.shereno.com/11760/11310/115346.html

 

اضافه کردن نظر